اولین تنهایی باباحسین و گل پسرم
برای اولین بار بدون گل پسرم رفتم بیرون ( هیات امام حسین ) و چون مامان جون نمیخواست بیاد و منم میترسیدم گریه کنی و نتونم آرومت کنم نبردمت و گذاشتمت پیش باباحسین ولی تموم ذهنم پیشت بود و نفهمیدم ١ ساعت چه جوری گذشت ولی بابا حسین خوبت بهم پیامک زد که عرفان خوابه و خیالت راحت باشه و چون رفتنی شیر دوشیده بود و آماده بود میدونستم گرسنه نمیمونی ولی از اینکه کنارم نبودی ناراحت بودم ... همش چهره نازت تو ذهنم بود ... عاشقتم عزیزم ... " خدایا هیچ مادر و پدری را از فرزند دلبندشان دور نگردان " ١٧/٠٩/٩٠ ( پنجشنبه ) ...